هرچند استدلال مهم در این فصل این خواهد بود که مرزهای میان تکنولوژی و علم، جامعه، سیاست و… امکانی و متغیرند، بهناگزیر باید از جایی آغاز کرد. تمییزگذاردن میان سه لایۀ مختلف معناییِ واژۀ «تکنولوژی» مفید است. در ابتداییترین لایه، «تکنولوژی» به مجموعهای از اشیای فیزیکی یا مصنوعات تکنولوژیک، مانند رایانهها، خودروها، یا دستگاههای رأیگیری اشاره دارد (به سوگیری جنسیتی توجه داشته باشید؛ وایسمن ۲۰۰۶). در لایۀ بعدی، تکنولوژی شامل فعالیتهای انسانی میشود؛ برای مثال «تکنولوژیِ رأیگیریِ الکترونیک»، که به طراحی، ساخت و ادارۀ چنین ماشینهایی اشاره دارد. آخرین و نزدیکترین لایۀ معناییِ «تکنولوژی» به خاستگاه یونانیِ آن، یعنی معرفت، اشاره دارد که دربارۀ آن چیزی است که مردم میدانند و کاری است که با ماشینها انجام میدهند و با فرایندهای تولیدی ارتباط دارد.
کاربرد «تکنولوژی» در این سه معنی، اجازه میدهد تا ما در مقایسه با زمانی که «تکنولوژی» را بهعنوان مفهومی عام در سطح کلان بهکار میبریم، مفهوم خاصتری از آن را در نظر داشته باشیم. برای مثال، نمونهای از کاربرد عام چنین است: «نوسازی سیاسی… پذیرای تحولات امروزی در سیاست و دولت در شهرها و ایالتهای مستقل است؛ تحولاتی که از تغییرات عمده در تکنولوژی ناشی میشود».
این سه لایه دربردارندۀ رایجترین معانی تکنولوژی هستند. برای بحثِ من دربارۀ نقش تکنولوژی در سیاست، و بهخصوص در نظریههای سیاسی، این معانی کافی نیستند، اما مهم است تشخیص دهیم که – درون این معانی رایج از تکنولوژی – تلقیهای متفاوتی از تکنولوژی میتواند در نظر گرفته شود؛ این تلقیها از حیث پیشفرضهای اساسیِ (اغلب تلویحی) دربارۀ توسعۀ تکنولوژی و ارتباط آن با دیگر حوزههای اجتماعی متفاوتاند. من دو تلقی را از یکدیگر بازمیشناسم: تلقی معیار و تلقی برساختگرایانه از تکنولوژی.
۱-۱. تلقیها از تکنولوژی
تصویر معیار از علم و تکنولوژی، نگرشی غالب و مسلط دربارۀ تکنولوژی در میان دانشجویان رشتۀ تکنولوژی و جامعه تا دهۀ ۱۹۸۰ بود و هنوز هم شهروندان، سیاستمداران و دستاندرکاران بهطرز گستردهای چنین نگرشی دارند. در تصویر معیار از علم، معرفت علمی عینی و ارزش ـ رها است و متخصصانْ آن را کشف میکنند. به همین ترتیب، تکنولوژیْ نیرویی خودآیین در جامعه است و عملکردش ویژگی ذاتی ماشینها و فرایندهای تکنیکی است.
برخی از لوازم این تصاویرِ معیار، مثبت و مایۀ آسودگی است؛ بدینسان، برای مثال، معرفت علمی نامزد مهمی برای حل هر نوع مشکلی به نظر میرسد. در قلمرو اندیشۀ سیاسی، این امر طبیعتاً به طرحهایی فنسالارانه منجر میشود که تکنولوژی را غایتی فینفسه و کافی میبینند و ارزشهای کارآمدی، قدرت و عقلانیت را مستقل از سیاق در نظر دارند. نگرش معیار میپذیرد که تکنولوژی میتواند بهطرزی منفی بهکار رود، اما در این نگرش، کاربران هستند که متهم میشوند و نه تکنولوژی. تعجبی ندارد که این تصویرِ معیار همچنین ما را دچار برخی مشکلات میسازد؛ برای مثال، ما برای برخی پرسشها هنوز معرفت علمیِ درستی نداریم. در این نگرش، کاربردِ باکفایت معرفت هم یکی از مشکلات است. نقش متخصصان در دموکراسی مسئلهساز است: چگونه میتوان متخصصان را از غیرمتخصصان تشخیص داد؟ چگونه غیرمتخصصان میتوانند به سازوکارهایی اعتماد کنند که مطابق فرض، کیفیت کار متخصصان را حفظ میکنند؟ و سرانجام، چگونه متخصصان میتوانند دانش پنهان خود را به غیرمتخصصان انتقال دهند؟ در قلمرو تکنولوژی، مشکل دیگر این است که تکنولوژیهای جدید ممکن است مشکلات تازهای بهوجود آورند (که امید میرود، طی زمان با تکنولوژیهای بازهم جدیدتری حل شوند). با این حال، مبرمترین مشکلْ مستقیماً به موضوع اصلی این فصل ارتباط مییابد و مطرح کردن بحث «تعینگرایی تکنولوژیکی» میتواند آن را به بهترین شکل تبیین کند.
تلقی معیار از تکنولوژی مستلزم دیدگاه تعینگرایانۀ تکنولوژیکی دربارۀ رابطۀ میان تکنولوژی و جامعه است. پس تعینگرایی تکنولوژیک شامل دو جزء است: ۱. تکنولوژی بهنحوی خودآیین بسط مییابد، درحالیکه منطقی درونی را دنبال میکند که مستقل از تأثیرات بیرونی است و ۲. تکنولوژی جامعه را با داشتن اثراتی اقتصادی و اجتماعی شکل میدهد. بنابراین، تعینگرایی تکنولوژیک بر این امر اشاره دارد که تکنولوژی نه برای سیاست و نه برای نظریۀ سیاسی چندان مهم نیست. اهمیت اندکی که تکنولوژی، از منظر تعینگراییِ تکنولوژیک، برای سیاست قائل است فقط به تأثیرات اجتماعی آن مربوط میشود. دستآخر، اگر پیشرفت تکنولوژی بهراستی خودآیین باشد، نمیتواند تابع کنترل «بیرونی» در هیئت سیاستگذاری یا مناظرۀ سیاسی باشد. بدینسان، مواهب و مصائب تکنولوژی «بهناگاه» روی میدهند و سیاست فقط میتواند امیدوار به پیشگویی این پیشرفتها و تأثیرات باشد و جامعه را برای آن آماده کند. برای مثال، در مورد مسابقۀ سلاحهای هستهای: «در لحظات بیپناهیِ ما، جهان هستهای نیروی ویرانگرِ مهیبی به نظر میرسد که خارج از کنترل است، درحالیکه راه خود را مستقل از نیازها و آرزوهای انسانی دنبال میکند». واکنش کلاسیک به این تشخیص، دستکم با نگاه به گذشته، تأسیس دفتر ارزیابی تکنولوژی وابسته به کنگرۀ ایالات متحده در سال ۱۹۷۲ بود. من در ادامه به این موضوع بازخواهم گشت.
بههرحال، تعینگرایی تکنولوژیک فقط بهلحاظ سیاسی تضعیفکننده نیست؛ بلکه بهلحاظ تجربی نیز اشتباه است. مخصوصاً از دهۀ ۱۹۸۰، بسیاری از موردکاویهای تاریخی و جامعهشناختی نشان دادهاند که تکنولوژی بهنحوی اجتماعی شکل میگیرد. در مورد مسابقۀ سلاحهای هستهای، و بهویژه پیشرفت تکنیکی درجهت افزایش دقت پرتاب موشک، استدلال تجربی علیه تعینگرایی تکنولوژیک روشن و صریح است: «شکل دیگری از تحول تکنولوژیک وجود دارد که کمتر پیشرونده نیست (حتی بنابر برخی معیارهای قراردادی، مانند استفاده از حسگرهای لختی جدید بیشتر هم پیشرونده است)، اما در اینجا، پیشرفتْ معنایی کاملاً متفاوت دارد. مبنای نهادی این شکلْ ناوبری هوایی نظامی و غیرنظامی است. در اینجا، دقتِ فوقالعاده اهمیت اندکی دارد، درحالیکه قابلیت اعتماد، قابلیت تولید و اقتصاد از اهمیت بیشتری برخوردار است». این کار تجربی در تاریخ و جامعهشناسی تکنولوژی به تلقی دیگری از تکنولوژی منجر شده است: دیدگاه برساختگرایانه.
در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، تحقیقات تجربی مبسوط دربارۀ شیوههای دانشمندان و مهندسان منجر به صورتبندی چشماندازی برساختگرایانه دربارۀ علم و تکنولوژی شد. این کارِ جامعهشناسان، مورخان و فیلسوفان تحت عنوان «جامعهشناسیِ معرفت علمی» (SSK) و «برساخت اجتماعیِ تکنولوژی» (SCOT) شناخته شد.
الگوهای شکلگیری اجتماعی تأکید دارند که تکنولوژی نه از جُنبمایۀ خود تبعیت میکند و نه از یک مسیرِ حلِ مسئلۀ هدفمند عقلانی، بلکه درعوض، عوامل اجتماعی آن را شکل میدهد. در رویکرد SCOT (برساخت اجتماعیِ تکنولوژی)، «گروههای اجتماعی دخیل» نقطۀ آغازی برای تحلیلاند. مصنوعات تکنولوژیک از منظر اعضای گروههای اجتماعی دخیل توصیف میشوند. تعامل درون گروههای اجتماعی دخیل و میان آنها میتواند معانی مختلفی به مصنوعی یکسان دهد؛ بنابراین، برای مثال، از نظر رهبران اتحادیه ممکن است یک راکتور اتمی، نمونۀ محیط کاری تقریباً بهطور کامل امن باشد که در مقایسه با کارگاههای ساختمانهای شهری یا لنگرگاهها احتمال حوادث کاری کمتری دارد. از نظر یک گروه تحلیلگر روابط بینالمللی، احتمالاً این راکتور بهدلیل قابلیتش برای تشدید اشاعۀ تسلیحات هستهای نشانگر تهدید است، درحالیکه برای روستای همجوار، خطرات تشعشع مواد رادیواکتیو و منافع اشتغال ممکن است برای کسب امتیاز بیشتر در حال ستیز با یکدیگر باشند. نشان دادن انعطافپذیریِ تفسیری گامی مهم در بحث بر سر امکانپذیری هرگونه جامعهشناسیِ تکنولوژی است؛ انعطافپذیریِ تفسیری نشان میدهد که نه هویت یک مصنوع و نه «موفقیت» یا «شکست» تکنیکی آن، ویژگیهای ذاتی مصنوع نیستند؛ بلکه تابع متغیرهای اجتماعیاند.
در دومین مرحلۀ SCOT، پژوهشگران در پی این امرند که چگونه انعطافپذیری تفسیری تقلیل مییابد؛ زیرا معانی نسبت داده شده به مصنوعاتْ همگرا میشوند و برخی مصنوعات بر مصنوعات دیگر تسلط مییابند و درنهایت، یک مصنوع از این فرایندِ برساختگراییِ اجتماعی بهدست میآید. در اینجا، مفاهیم کلیدیْ «خاتمهبخشی» و «پایدارسازی» است. هدف این است که هر دوِ این مفاهیم نتیجۀ فرایند برساخت اجتماعی را توضیح دهند. «پایدارسازی» بر فرایند تأکید دارد: یک فرایندِ برساخت اجتماعی میتواند چندین سال طول بکشد که طی آن درجۀ پایدارسازی بهکُندی افزایش مییابد تا به نقطۀ خاتمه برسد. «خاتمهبخشی»، مفهومی که از SSK (جامعهشناسی معرفت علمی) نشأت گرفته است، نقطۀ پایانیِ بازگشتناپذیر فرایندی ناسازگار است که در آن، چندین مصنوع نزدیک به یکدیگر وجود دارند.
در مرحلۀ سوم، فرایندهای پایدارسازیِ توضیحدادهشده در مرحلۀ دوم از طریق تفسیرشان در چارچوب نظریِ گستردهتری تحلیل و تبیین میشوند: چرا یک فرایندِ برساخت اجتماعی این مسیر و نه مسیر دیگری را دنبال میکند؟ مفهوم محوری در اینجا «چارچوب تکنولوژیک» است. یک چارچوب تکنولوژیک، تعاملات میان اعضای یک گروه اجتماعی دخیل را پیریزی میکند و افکار و اعمال آنها را شکل میدهد. این مفهوم شبیه به مفهوم «پارادایم» کوهن است، البته با یک اختلاف مهم: چارچوب تکنولوژیک مفهومی است که برای تمامی انواع گروههای اجتماعی دخیل بهکار میرود، درحالیکه پارادایم منحصراً برای جوامع علمی درنظر گرفته شده است. چارچوب تکنولوژیک هنگامی ساخته میشود که تعامل «حول» یک مصنوع آغاز میشود. بدین ترتیب، رویۀ موجود رویۀ بعدی را، هرچند بدون تعینگرایی منطقی، هدایت میکند. بدین ترتیب، حرکتی دوری شکل میگیرد: مصنوع ← چارچوب تکنولوژیک ← گروه اجتماعی دخیل ← مصنوع جدید ← چارچوب تکنولوژیک جدید ← گروه اجتماعی دخیل جدید ← إلی آخر. هر فرد نوعاً در بیش از یک گروه اجتماعی جای میگیرد و ازاینرو نیز، در بیش از یک چارچوب تکنولوژیک. برای مثال، اعضای «انجمنهای مشورتی زنان در باب مسکن» در هلند، در چارچوب تکنولوژیک سازندگان، معماران و کارکنان شهری شهرداری، که همگی مَردند، قرار میگیرند و این امر بدانها اجازه میدهد تا با این مردان در شکل دادن به طراحی ساختمانهای عمومی تعامل داشته باشند. اما در عین حال، بسیاری از این زنان در چارچوب تکنولوژیکِ فمینیستی قرار دارند که آنها را قادر میسازد تا جایگزینهای رادیکالی را برای مسکن معیار خانوادۀ هلندی صورتبندی کنند که بر چارچوب تکنولوژیک سازندگان مرد غلبه دارد. لین اِدِن با بسط این مفهوم، از «چارچوبهای سازمانی» برای تبیین این امر استفاده کرده است که چرا دولت ایالات متحده، در برنامۀ سلاحهای هستهای، بر خسارت ناشی از انفجار تمرکز دارد و بهنحوی نظاممند خسارت ناشی از آتشسوزی گستردۀ آن را ناچیز و حتی نادیده میانگارد.